درود به رهبر کبیر انقلاب اسلامی، امام خمینی، بنده حسن کرمی المشیری وصیت میکنم به پدرم: پدرجان اگر لیاقت شهادت را داشتم و اگر به شهادت رسیدم پدرجان و مادرجان خواهشم از من به شما این است، در به شهادت رسیدن من گریه نکنید.
مادر جان : اگر گریه کنید منافقان و کوردلان سوء استفاده میکنند و خوشحال میشوند.
پدرجان از من به شما یک خواهش :
خواهشم این است در بشهادت رسیدن من گریه نکنید تا منافقان و کوردلان بفهمند که بشهادت رسیدن ما راه حقیقت است و راه خدا.
خواهرم اگر شهید شدم تو هم زینب وار راه مرا ادامه ده و خوشحال باش که برادر خود را در راه خدا دادهاید.
من به همه شما وصیت میکنم که اگر من شهید شدم لباس سیاه نپوشید و گریه برایم نکنید و بروید مادرهای شهیدان را خوشحال کنید و همیشه گوش به فرمان امام باشید و راه شهیدان را ادامه دهید.
برادران و خواهران و فامیلان و دوستان در تشیع جنازه من شرکت کنید و درآخر خواهشم به شما این است که اگر جنازهام به دست شما رسید دستهایم را بازکنید که منافقان و کوردلان بفهمند که چیزی از دنیا به آخرت نبردم و چشمهایم را بازکنید که منافقان و این خدا بیخبران بفهمند که کورکورانه این راه را انتخاب نکردهام بلکه افتخارانه این راه را انتخاب کردهام و آرزوی شهادت داشتم و به شهادت رسیدم و مواظب دهانم باشید که در آخرین لحظات داشتم به شهادت میرسیدم صدای الله اکبر بردهانم بود سردادم و به شهادت رسیدم.
ای خدا من اگر در پیشگاه تو پلکهای چشمانم بیافتد و باآواز بلند تا صدایم قطع گردد و در برابر تو آنقدر بایستم که پاهایم ورم کند و برای تو رکوع کنم تا استخوان پشتم از جا کنده شود و تو را سجده نمایم تا اینکه سیاهی چشمانم پنهان شود و همه عمر خاک زمین خورم و تا پایان عمر آب خاکستر آلوده آشامم و بین اینها به ذکر تو گویا باشم تا زبانم کنده شود اما با این رفتارها سزاوار از بین بردن گناهی از گناهانم نمیگردد و اگر مرا ببخشایی نه از روی شایستگی من بلکه از روی عضو و احسانت و اگر به کیفر رسانی بر من ستم ننمودهای.
ای خدا میدانم که تو کریم و قادر منان هستی که از این عشقته قتله می سازی؛ پس خدایا دست رد به سینه این حقیر درگاهت که کاسه گدائیش همچنان خالی است مزن.
خدایا رفتند عزیزانی که چقدر خوب آنها را میشناختم و از آنها الهام میگرفتم وخط حرکت مذهبی و سیاسی وعلمی خود را از راه آنان یافته بودم. آری رفتند آنانکه فقر ما فقرشان شادی ما شادیشان و عزای ما عزایشان بود؛ رفتند آنانکه امام ما امامشان، ولی ما ولیشان، مولای ما مولایشان و امت ما امتشان و حزب ما حزبشان بود. آرای عزیزانی رفتند که هرکدام برای خود امتی بودند. ما ماندهایم و کوله بار این سفر پرازگناه و حادثه شاید که اشکهای چشمانم در اثر خشک شدن یا در اثر گناه، بیان آنان را که رفتند بدستی اداء نمیکند؛ آری خواهران و برادران، زمان، زمان جنگ بین اسلام و کفر و حق و باطل است؛ جنگ بین جنود الله و جنود شیطان است. خداوند دارد ما را در بوته آزمایش خویش میآزماید؛ آزمایشی بس عظیم و عزیز در راه این آزمایش عظیم خونها باید داده شود، جانها باید فدا شود، تا موفق بدر آئیم.
در این بین پیکر راست قامتان را میسوزانند و هزاران تکه میکنند؛ خدایا منهم دوست دارم در رکوع و سجود تو برای همیشه در این مصاف سهمگین سرفروآرم و بندگی خویش را بنمایش گذارم.
برادرم حسین و یدالله: اگر من شهید شدم مرا در کنار قبر شهید نظرعلی بهرامی دفن کنید. ای پدرو مادر و ای خواهر و برادرانم و ای همه اقوام و بستگان: هرگناهی که در مقابل شما کردم مرا ببخشید تا بتوانم در قیامت در پیشگاه خدا روی سفید وسربلند باشم.
پدرم به برادرانم حسین و یدالله بگوئید که اگر حسن در مقابل شما بدی کرده یا شما را ناراحت کرده او را ببخشید چون خداوند ناظر اعمال ما است مرا ببخشید تا بتوانم در قیامت پیش خدا روی سفید و سربلند باشم.
پدرم، و ای برادرانم: در روزی که تشیع جنازه من است و مرا دفن کردید برادرم حسین و یدالله و دوستان و آشنایان مرا تنها نگذارید که من از فشار قبر میترسم که خیلی گناه کردم. برادر حسین جان و یدالله در روز هفتم به مردم بگوئید که حسن اگر بشما پول بدهکار است بیائید قرض برادرم را به شما بدهیم و یک مقدار نماز و روزه مرا بدهید تا اعمال من پاک شود.
به امید پیروزی رزمندگان اسلام
والسلام
2/5/1362
حسن کرمی المشیری